کد مطلب:134071 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:142

آیا حسین می توانست تسلیم گردد؟
خوانندگان عزیز- اكنون شما قضاوت كنید، آیا در آن شرائط و موقعیت حساس كه حیات سیاسی و اجتماعی اسلام به موئی بستگی داشت حسین (ع) می توانست تسلیم گردد؟!

آیا در آن هنگام جز دست زدن به یك قیام و نهضت خونین چاره ای وجود داشت؟!

معاویه كار را بجائی رسانده بود كه اگر چند سال دیگر به همان گونه می گذشت دیگر مردم از اسلام چیزی نمی دانستند جز همان مسائلی كه خاندان بنی امیه به آنها تعلیم می دادند و طبیعی است كه با این ترتیب بزودی اسلام و زحمات پیغمبر و علی و خاندان معصومشان در دودمان بنی امیه و افكار پلید آنان خلاصه می شد. اسلامی كه بیان كننده مسائل و حامی آن بنی امیه و خاندان بوسفیان یعنی دشمنان واقعی همان اسلام باشند پیداست كه با اسلام واقعی و آن آئین آسمانی هیچگونه شباهتی نخواهد داشت بلكه تنها حربه ای است در دست جباران كه از آن در راه تخدیر هر چه بیشتر نیروی انسانها و استثمار دسترنج آنان بهره بر می دارند.

این تصویر بر آن فرض است كه ما بگوئیم یزید بن معاویه هم مانند


پدر در علاقه و دلبستگی بدین تظاهر می نمود، و چهره ی اسلام پناهی بخود می گرفت اما حتی چنین فرضی هم تحقق نیافت زیرا فرزند معاویه علناً تمام اصول و معتقدات اسلامی را انكار كرد و مخالفت خویش را با اساس اسلام و با آورنده ی آن آشكارا اعلام نمود.

آیا در چنین شرائط حسین علیه السلام می توانست د برابر آن دیكتاتور خونخوار تسلیم شود و دست در دست او نهد؟!

آیا این عمل بمنزله ی تسلیم نمودن اسلام و انسانیت در برابر كفر والحاد و بیدادگری نبوده است؟!.

آیا امكان داشت كه یزید بن معاویه پیغمبر عزیز اسلام را جاه طلب و خواهان قدرت و حكومت بخواند و نزول وحی را بر آن حضرت یكباره انكار كند و با اینحال حسین بن علی (ع) دست در دست او بنهد و با او سازش نماید؟!

بیعت نمودن و حتی صلح حسین بن علی علیهماالسلام در آنروز نه تنها بدون تردید زحمات پیغمبر و اساس اسلام را یكباره بخطر می افكند بلكه موجب اضمحلال و نابودی مكتب انبیاء و رنجهای طاقت فرسای همه ی پیامبران قبل از اسلام هم می گردید.

من تصور می كنم برای هر انسان هوشیار كه كمترین اطلاع درباره ی حوادث و تاریخ سیاسی و اجتماعی اسلام از هنگام رحلت پیامبر عزیز تا عصر یزید و دوران حكومت وی داشه باشد این حقیقت (كه حسین (ع)) نمی توانست آن روز در برابر فرزند معاویه بی تفاوت باشد) تا آن حد آشكار


است كه برای وی هیچگونه جای تردید باقی نمی ماند.

حسین بن علی علیهماالسلام بخوبی می داند كه اكنون سرنوشت اسلام و ادیان آسمانی مكتب عدالت و آزادی و خونهائی كه در راه حمایت از آنها به زمین ریخته شد همگی در دست اوست.

زاده ی زهراء سلام اللَّه علیها كاملا توجه دارد كه لحظات زندگی او از نظر شرائط تا آنجا حساس و حیاتی است كه بقای دین و آزادی و شرف و عدالت، یا محو و نابودی آنها به قیام و نهضت خونین او بستگی مستقیم دارد، آن بزرگوار برای اولین بار كه خبر زمامداری و تسلط یزید را بر اجتماع می شنود با صراحت تمام خطر نهائی و بزرگ آن حكومت را به مروان بن حكم اعلام كرده و می فرماید: «انا للَّه و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید.... [1] .

یعنی دیگر بر اسلام سلام باد زیرا امت به زمامدار و فرمانگذاری مانند یزید دچار گردیده».

اكنون آیا برای حسین علیه السلام امكان دارد كه با چنین زمامدار و فرمانگذاری كنار آید تا او به اسلام و آورنده ی بزرگش ناسزا گوید در حالی كه فرزند همان پیغمبر در كنار سفره ی وی باشد؟! او از می و غنا سخن بگوید و قماربازی و سگ بازی كند و داستان قیامت و بهشت و حور را علناً افسانه و خرافات بخواند و با این حال فرزند علی حكومت او را


به رسمیت بشناسد و دست در دست او بنهد؟!

آیا اگر سیدالشهداء چنین عملی را انجام می داد با دست خود حكم محو و نابودی اسلام را امضاء نمی كرد و اجتماع را بدوران كفر و شرك، بگناه و آلودگی و انسانیت را به بردگی و تسلیم در برابر ظلم و بیدادگری سوق نمی داد؟!

فرزند معاویه كه همه ی منابع قدرت و نیرو را در اختیار دارد و با نیرنگها و حیله گریهای بابش از ارتش و اقتصاد گرفته تا محرابها و منبرها، راویان حدیث و خطباء همه و همه را در خدمت به خود استخدام كرده.

اگر زاده ی پیغمبر و جگر گوشه ی رسول خدا هم با او كنار آید و در برابرش تسلیم گردد راستی بنا بفرموده ی آن حضرت می بایست دیگر فاتحه ی اسلام و قرآن عدالت و آزادی را برای همیشه خواند و با تمام مكتب های آسمانی و پیامبران الهی برای ابد وداع نمود، در اینجا ممكن است پرسش شود كه چرا حسین علیه السلام حقایق تلخ و گذشته و شرائط دردناك آن روز را با اجتماع اسلامی در میان نگذاشت و آنها را با گفتار و سخن از آن خواب مرگبار كه به فنا و سقوط همیشگی آنها می پیوست بیدار نكرد؟ در پاسخ گوئیم:

اولا- با در نظر گرفتن شرائط و امكانات زندگی آنروز امكان دسترسی برای حسین بن علی علیهماالسلام به مردم مسلمان وجود نداشت، حسین (ع) چگونه می توانست در آن عصر و با آن شرائط حقایق گفتنی را بگوش همه ی مردم برساند؟! آن حضرت حداكثر امكان داشت تا با


مردم مدینه سخن بگوید (هر چند با تسلطی كه بنی امیه در آنروز بر سراسر كشور داشتند چنین امكانی حتی در آنجا هم برای او وجود نداشت).

و ثانیاً- مگر فساد و انحرافات ریشه دار را كه طی دهها سال با پشت هم اندازی و حیله گریهای حكومتها بطور عمیق در اجتماعی رسوخ یافت می توان تنها با سخن از میان برداشت و آثار آنرا یكباره محو ساخت؟!.

آیا ممكن است یك فساد اساسی و همگانی را كه از دستگاه رهبری و قدرت گرفته تا داخل محرابها و منبرها بر همه جا حكومت می كند فقط با حرف زدن و صحبت كردن ریشه كن ساخت.

حسین بن علی علیهماالسلام بخوبی درك كرد كه فریادها و نعره هائی كه از لابلای سخن و گفتار در آن شرائط بگوش مردم برسد كمترین اثر را در بیداری آن خفتگان تیره بخت نخواهد داشت، زاده ی پیغمبر دید تنها وسیله برای بیدار نمودن آن اجتماع یك انقلاب و قیام خونین است، انقلابی كه سیلاب خون بوجود آورد تا آن خفتگان افسون شده را از جای بر كند و كاخ بیدادگران را بلرزه اندازد.

آری حسین علیه السلام برای حفظ اسلام و قرآن عدالت و انسانیت چاره نداشت جز آنكه در برابر آن فرعون خونخوار تسلیم نشود و مخالفت خویش را با وی آشكار سازد هر چند این عمل به قیمت كشته گشتن وی و یاران عزیز او و اسارت خاندان پاكش تمام گردد.

حسین بن علی (ع) از گفتار و سخن صرف نظر نكرد اما دید این


كار در ابتدا مؤثر نیست زیرا قدرت در دست رقیب است و او با استفاده ی از زورمندی خویش می تواند اثر سخن را خنثی كند و آنرا بی خاصیت سازد.

حسن علیه السلام با امت اسلامی سخن گفت و حقایق گفتنی را بیان كرد، اما نه شخصاً و در اول كار، او دید در ابتدا باید آن قیام سرخ و نهضت خویش را بوجود آورد تا افكار آن مرده دلان را بیدار كند و آنها را برای پذیرش حقایق آماده سازد. آنگاه وسیله ی زبانهای گویای خود كه در حال اسارت و در غل و زنجیر بودند تا بشریت را از اسارت و بردگی نجات بخشند.

آری با زبان آنان ندای انسانی خویش را به گوش جهانیان رساند و هدفهای اسلامی و انسانی خود را به همگان تفهیم كرد.

خواهران و فرزندان اسیر او پس از شهادت وی سخن گفتند و حقایق گفتنی را بیان كردند، اما سخنی كه پشتوانه ی آن خونهای پاك و مقدس گلگون كفنان كربلا بوده است و در نتیجه تا اعماق قلوب جهانیان و انسانیت اثر گذارد و اسلام و عدالت،آزادی و فضیلت را از سقوط و نابودی حتمی نجات بخشید.


[1] ناسخ التواريخ حالات سيدالشهداء (ع) جزء اول چاپ جديد صفحه ي 388.